هانیه وهابی - آمال در یکی از روستاهای پاکستان زندگی میکند. زندگی در این روستا آرام، معمولی و بدون اتفاق است اما آمال هیچ شکایتی ندارد زیرا تنها چیزی که او در سر میپروراند معلم شدن است.
او یک آرزوی بزرگ دارد و همهی تلاشش را میکند که به آن دست یابد اما در این میان اتفاقاتی رخ میدهد که او را از رسیدن به رؤیایش بازمیدارند. از اینجاست که ماجرای تکاندهندهی کتاب «آرزوی بیپایان» آغاز میگردد.
او به عنوان دختر بزرگ خانواده باید در خانه بماند تا از خواهر و برادر کوچکترش مراقبت کند. آمال غمگین است اما نمیگذارد امید در قلبش ذرهای کمرنگ شود. او تلاش میکند هر طور شده به یادگیری و درس خواندن ادامه دهد غافل از اینکه زندگی گاهی سخت بیرحمانه است.
در این میان، اتفاق غیرقابلتصوری رخ میدهد. آمال باید به عنوان خدمتکار در خانهی یکی از اربابان روستا مشغول به کار شود، مگر از این طریق بتواند بدهی خانوادهاش را بپردازد.
زندگی در املاک مجلل این ارباب برای آمال سراسر رنج و درد است. آمال متوجه میشود. اگر میخواهد راهی برای رسیدن به آرزویش پیدا کند، باید به همکاری با کسانی بپردازد که تلاش میکنند با اربابان ظالم مبارزه و در وضع بیرحمانهی موجود تغییری ایجاد کنند.